حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

پسر مهربون من...

خواب

     حسین خیلی خوابش سبک بود وقتی می خوابید من وباباش  باید خیلی اروم حرف    می زدیم وصدای تلویزیون را روی کمترین ولوم میذاشتیم وگوشیهامون را هم      silent میکردیم تازه با همه این کارا اقا کوچولو نیم ساعت میخوابید و بیدار میشد   کلا بچه خوش اخلاقی بوده وهست.ولی وقتی گرسنش میشد یک کولی بازی در   می اورد که بیا وببین.پستونک هم نمیخورد با زبونش مینداخت بیرون.                                   &nb...
9 بهمن 1389

دل درد

۱۷ روز گذشت وحسین کوچولوی ما دل دردش شروع شد .شبا نمیذاشت بخوابیم. ...
5 بهمن 1389

اسم

اسم حسین را از خیلی وقت قبل از تولدش انتخاب کرده بودیم.هیچ شک وتردیدی هم نداشتیم .به همین  خاطر همون شبی که به دنیا اومد واوردیمش خونه وقتی همه اومدن تا حسین را ببینن اسمشو گذاشتیم .خواب بودی مامان ولی چند دفعه لبخند زدی فکر کنم از اسمت خوشت اومده بود.......                                                         &nb...
5 بهمن 1389

وقتی به دنیا امد...

وقتی حسین به دنیا اومد یک ساعت بعدش اوردنش پیش من.لحظه هیجان انگیزی بود .یادمه مامانم قربون صدقش میرفت.صورتش سرخ بودوورم داشت.از اینکه سالم بود خدا رو شکر کردم.گفتن باید شیرش بدی.حالم اصلا خوب نبود به زور از جام پا شدم و خواستم شیرش بدم ولی نمیخورد خلاصه با زحمت پرستار بالاخره شیر خورد.بعد هم اقا کوچولو با باباش رفت تا ختنه بشه.کلی هم گریه کرد.این هم از اولین روز زندگی پسر مهربون من... ...
5 بهمن 1389